vendredi 31 mai 2013

خر ما از كرگی دم نداشت

خر ما از كرگی دم نداشت

از ترس از ادعا و حق خود صرف‌نظر كردن.

داستان:
مردى دید خرى در جوى آب افتاده به منظور كمك به صاحب خر دم خر را گرفت كه او را بلند كند. دم خر كنده شد. مرد پا به فرار گذاشت و صاحب خر به دنبال او مى‌دوید. در حال فرار مرد اسبى را دید كه صاحبش دنبالش میدود و فریاد مى‌زد اسب مرا بگیرید. مرد سنگى به طرف اسب انداخت كه به چشم اسب خورد و كورش كرد. صاحب اسب نیز به دنبال مرد شروع كرد به دویدن. مرد از دیوار خانه‌اى بالا رفت و پرید پایین كه روی بیمارى افتاد و بیمار درجا كشته شد. پسر بیمار هم افتاد دنبال مرد. مرد دوان دوان به در خانه‌اى رسید آن را با عجله باز كرد تا وارد خانه شود و در به شكم زن حامله‌اى خورد و جنین سقط شد. شوهر زن نیز دنبال مرد افتاد.

تا آخر مرد را گرفتند و همگى او را نزد قاضى بردند. مرد در فرصتى مناسب رشوه كلانى به قاضى داد و قاضى را خرید. قاضى به شوهر زن حامله گفت كه باید زنش را طلاق بدهد تا به عقد مرد دربیاید و بعد از نه ماه كه بچه‌دار شدند باز مرد او را به شوهرش برگرداند. به پسر بیمار گفت تو هم باید از بالاى دیوار روى بیمار مرد بپرى و به صاحب اسب گفت چون یك چشم اسب كور شده باید اسب را از وصط نصف كنى و پول وزن نصف اسب را از مرد بگیرى. صاحب خر كه این شیوه قضاوت را دید رو به قاضی گفت:«خر ما از كرگى دم نداشت.»
[فرهنگ مثل‌ها و اصطلاحات، ص 168]

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire