قبلاً در توضیح "گل نرگس" هم گفتیم که در ادبیات
یـونان آمده که جوان زیبایی به نام "نارسیس" زنان بسیاری عاشقش
میشوند امّا او آنان را آزرده دل میکند و زنان او را نفرین میکنند و به نفرین
زنان دچار میشود ، روزی نارسیس چهرهی خود را در آب میبیند و عاشق خود میشود و
سرانجام از خود شیفتگی دست به خود کشی میزند ، پس از مدتی از خاک گـور او گلی
میروید که آن را "گل نارسیس" مینامنـد و بعدها در فارسی به آن
"نـرگس" میگویند ، از آن به بـعـد به افراد خودشیفته نارسیس
میگویند.
"بابا طاهر" میگوید :
«بـهـار آیـو بـه صـحرا و در و
دشت
جـوانـی هم بهاری بود و
بگذشت
ســر قــبــر جــوانــان لــالـه
رویـه
دمی که گلرخان آیند به
گلگشت»
گل لالـه نـمـاد شهیـد است.
"اوحدی مراغهای" دارد که
:
«ز غـم تـو در لــحـد مـن بـه مـثـابـتـی
بـگـریـم
کـه ز خـاک مـن بـرویـد گـل سـرخ و نـم
برآید »
در داستان هفت خوان "شاهنامه" هم میخوانیم
«سراسر به شمشیـرشان کرد
چاک
گل انگیـخت از خـون ایـشان ز
خاک»
و "گل سرخ" نـمـاد عشق است.
(تـُربـت = خاک ، خاک گـور)
مـعـنـی بـیـت :
چون من عاشق تـو هستم وقتی که بـمـیـرم از خاک گور من به جای علف گل سرخ
میروید.
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire