dimanche 23 septembre 2012

ابوشکور بلخی (زادهٔ نزدیک به ۳۰۰ (هجری) در بلخ) از شعرای نام‌آور سده چهارم هجری است که به زبان‌های فارسی و عربی شعر گفته‌است. در باره زندگی و شعرهای او آگاهی چندانی به‌جای نمانده‌است. او در روزگار سامانیان می‌زیسته‌است. ابیات و قطعات پراکنده‌ای از آثار او در حدود ۴۰۰ بیت باقی است است.
ابوشکور از مردم بلخ بوده‌است. مهم‌ترین اثر او مثنوی آفرین‌نامه بوده که در بحر متقارب سروده و چنانکه خود گفته در ۳۳۶ هجری به پایان رسانیده‌است. ابوشکور را شاعران سده‌های پس از او در کنار شهید بلخی و رودکی ستوده‌اند. برای نمونه منوچهری چنین می‌گوید:
از حکیمان خراسان کو شهید و رودکیبوشکور بلخی و بوالفتح بُستی هکذی
او جز آفرین‌نامه شعرهای دیگری هم در قالب‌های قطعه، قصیده و شاید غزل داشته‌است که از آنها تک‌بیت‌هایی به گونه پراکنده به‌جای مانده‌است. شعرهای پراکنده او رادر کتاب‌هایی چون لغت فرس اسدی، قابوسنامه، ترجمان‌البلاغه، المعجم فی معاییر اشعارالعجم، مرصادالعباد، لباب‌الالباب عوفی و... می‌توان یافت.

 

 

این اثر برپایه برآوردهای انجام شده و سنجش بیتهایی که از آن در فرهنگ‌ها به عنوان گواه بهره برده شده‌است دست کم دو سوم شاهنامه فردوسی بوده‌است. از آفرین‌نامه تنها سیصد و اندی بیت به جای مانده‌است. این اثر را که در حکمت و اندرز و پند بوده و در بحر متقارب سروده‌شده را یکی از شاهکارهای زبان پارسی دانسته‌اند. آفرین‌نامه را ابوشکور به نام نوح بن نصر سامانی (پادشاهی از ۳۳۱ تا ۳۴۳) به نظم کشیده‌است، چنانکه می‌گوید:
خداوند ما نوح فرّخ‌نژادکه بر شهر ایران بگسترد داد...
آغاز نگارش آفرین‌نامه برپایه بیت زیر ابوشکور در ۳۳۳ (هجری) بوده‌است:
مر این داستان کش بگفت از فیالابر سی‌صد و سی و سه بود سال
او در بیتی دیگر می‌گوید که در هنگام آفرینش این اثر چندساله بوده‌است:
سرانجام کاغاز از این نامه کردجوان بود چون سی و سه ساله مرد
و از این بیت چنین برداشت‌کرده‌اند که سال زادن او نباید پیش از ۳۰۰ هجری قمری باشد.

مضامین شعری ابوشکور [ویرایش]

سرایندگان بسیاری پس از ابوشکور بلخی از مضامین شعر او بهره برده‌اند و اشعار تازه‌ای را بر آن پایه‌ها سروده‌اند، برای نمونه در شعر زیر از ابوشکور:
به دشمن برت استواری مبادکه دشمن درختی‌است تلخ از نهاد
درختی که تلخش بود گوهرااگر چرب و شیرین دهی مر ورا
همان میوهٔ تلخت آرد پدیداز او چرب و شیرین نخواهی مزید
ز دشمن گر ایدون که یابی شکرگمان‌بر که زهراست، هرگز مخور
مضمون این شعر در هجونامه محمود-که کسانی از آن فردوسی‌اش می‌شمردند- آمده‌است:
درختی که تلخ‌است وی‌را سرشتگرش برنشانی به باغ بهشت
ور از جوی خلدش به هنگام آببه بیخ انگبین ریزی و شهد ناب
سرانجام گوهر به کارآوردهمان میوهٔ تلخ بارآورد
گفته‌شده که جامی به خواهرزادهٔ چامه سرایش هاتفی سپرد که این مضمون را جامه‌ای دیگر بپوشاند و او چنین سرود:
اگر بیضهٔ زاغ ظلمت‌سرشتنهی زیر طاووس باغ بهشت
به هنگام آن بیضه پروردنشز انجیر جنّت دهی ارزنش
دهی آبش از چشمهٔ سلسبیلدر آن بیضه دم دردمد جبرئیل
شود عاقبت بیضهٔ زاغ زاغبرد رنج بیهوده طاووس باغ
همچنین ابوشکور در دو بیت چنین می‌گوید:
درختی که خردک بود باغبانبگرداند او را چو خواهد چنان
چو گردد کلان باز نتواندشکه از کژّی و خم بگرداندش
و سعدی این مضمون را چنین می‌گرداند:
شاخ تر را چنان که خواهی پیچنشود خشک جز به آتش راست
خود ابوشکور مضمون این بیت رودکی را گرفته:
هرکه نامُخت از گذشت روزگارنیز ناموزد ز هیچ آموزگار
و چنین برگردانده‌است:
مگر پیش بنشاندت روزگارکه به زو نیابی تو آموزگار
و فردوسی نیز این مضمون را در چهارجای شاهنامه‌اش چنین آورده‌است:
نگه‌کن بدین گردش روزگارکه به زو نیابی تو آموزگار
یکی نغز بازی کند روزگارکه بنشاندت پیش آموزگار
کسی کو بود سودهٔ روزگارنباید به هر کارش آموزگار
گر ایدون که بد بینی از روزگاربه نیکی هم او باشد آموزگار
در بیت دیگری که ظاهراً مطلع قصیده رثائیه‌ای است، از کشته شدن امیری خبر می‌دهد:
آن کس که بر امیر در مرگ باز کرد
بر خویشتن نگر نتواند فراز کرد

 

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire