dimanche 12 août 2012

تو از هر در که باز آیی بدین خوبی و زیبایی


دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی


ملامت گوی بیحاصل ترنج از دست نشناسد


در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بگشایی


به زیورها بیارایند وقتی خوبرویان را


تو سیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی


چو بلبل روی گل بیند زبانش در حدیث آید


مرا در رویت از حیرت فرو بسته است گویایی


تو با این حسن نتوانی که رو از خلق در پوشی


که همچون آفتاب از جام و حور از جامه پیدایی


تو صاحب منصبی جانا ز مسکینان نیندیشی


تو خواب آ لوده ای بر چشم بیداران نبخشایی


گرفتم سرو آزادی نه از ماء معین زادی


مکن بیگانگی با ما چو دانستی که از مایی


دعایی گر نمی گویی به دشنامی عزیزم کن


که گر تلخست شیرین است از آن لب هرچه فرمایی


گمان از تشنگی بردم که دریا در کمر باشد


چو پایابم برفت اکنون بدانستم که دریایی


تو خواهی آستین افشان و خواهی روی در هم کش


مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی


قیامت می کنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن


مسلم نیست طوطی را در ایامت شکر خایی


حاشیه‌ها

تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.
مهرزاد شایان نوشته:
*** ماء مهین :
آب خوار و بی مقدار ، کنایه از نطفه
ماخوذ از آیه ۲۰ سوره مرسلات
أَلَمْ نَخْلُقکُّم مِّن مَّاء مَّعینٍ
مگر شما را از آبى بى‏مقدار نیافریدیم ؟
رسته نوشته:
بیت ۹
ظاهرا غلط: پاپانم
پیشنهاد برای تصحیح: پایابم
شاهد: بیت ۶ از غزل ۸ از همین دیوان:
وقتی در آبی تا میان دستی و پایی می‌زدم
اکنون همان پنداشتم دریای بی پایاب را.
به این پیوند مراجعه کنید

پاسخ: با تشکر، در تصحیح فروغی هم با ستاره در پاورقی پیشنهاد «پایابم» را داده اما متن را تغییر نداده. متن را تغییر ندادیم.
سیاوش نوشته:
در بیت هفتم میان ماء مهین و مایی تناسب لطیفی وجود دارد . چو دانستی که از مایی میتواند به دو منظور به کار رفته باشد که ایهام بی نظیری پدید آورده است. چودانسنی که از مایی هم میتواند به معنی مستقیم خود برداشت شود به معنی : آنگاه که دانستی یکی از ما هستی ؛ و هم میتواند معنای ایهامی خود را که کمی دور تر است داشته باشد ؛ به معنی : آنگاه که دانستی از ماء معین هستی؛ که این ایهام به باور من بدیع ترین صنعت به کار رفته در این غزل بوده است


پایاب 
ضحضاح . آبی که پا به ته آن رسد و بپا از آن توان گذشت بی سفینه و شنا. (فرهنگ رشیدی ). آبی که پای بر زمین آن رسد و از آنجا پیاده توان گذشت برخلاف غرقاب . (برهان ). گذرگاه آب . (رشیدی ). آبی را گویند که پای به بن آن برسد و آن ضد غرقاب است . (جهانگیری ) ۞ . سنار. حوض . (لغت نامه ٔ اسدی ). حوضی که پای در وی بزمین رسد

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire